آقای هاشمی به دانشجوها می گوید امّا روی سخنش با همه است. که نه در پیروزی ها چنان غرّه شوند و در باد بُرد بخوابند و نه در شکست ها چنان “غم باد” بگیرند که فکرکنند دنیا به آخر رسیده است؟!. این حرف آقای هاشمی مصداق کردار خودش است. که نه از شکست ۸۴، گوشه گیر شد و نه از پیروزی ۹۴ به عرش رفت. هاشمی سیاستش را عین دیانتش کرده. فراخ و فراتر از فراز و نشیبها. اینگونه شاید بجایی رسیده که هر چه رشته علیه ش می سازند به اشارتی پنبه می شود. که هاشمی به نیکی از قرآن آموخته است. راه جلب محبت خدا از توجه به نظر مردم می گذرد…
حاشیه نگاری سخنرانی رئیس مجمع در همایش قرآنی
چرا رشته ها علیه هاشمی پنبه می شود؟
آقای هاشمی به دانشجوها می گوید امّا روی سخنش با همه است. که نه در پیروزی ها چنان غرّه شوند و در باد بُرد بخوابند و نه در شکست ها چنان “غم باد” بگیرند که فکرکنند دنیا به آخر رسیده است؟!. این حرف آقای هاشمی مصداق کردار خودش است. که نه از شکست ۸۴، گوشه گیر شد و نه از پیروزی ۹۴ به عرش رفت. هاشمی سیاستش را عین دیانتش کرده. فراخ و فراتر از فراز و نشیبها. اینگونه شاید بجایی رسیده که هر چه رشته علیه ش می سازند به اشارتی پنبه می شود. که هاشمی به نیکی از قرآن آموخته است. راه جلب محبت خدا از توجه به نظر مردم می گذرد…
hashemirafsanjani.ir – خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در حاشیه نگاری از سخنرانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مراسم افتتاحیه مسابقات قرآن و عترت و نخستین جشنواره شیخ طوسی نوشت: آقای هاشمی بنویسم. که هر چند زندان برایش شیرین شد به عشق قرآن، ولی هرگز در طول بعد از انقلاب نه به بازدید از زندانی رفت و نه حکم به زندانی داد. آیت الله حتی زیر بار حکم ریاست قوه قضائیه نرفت. استدلالش هم خیلی جالب بود و خواندنی. که اگر من رئیس قوه قضائیه بشوم. تمام زندانی ها را آزاد می کنم!.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، متن کامل این حاشیه نگاری بدین شرح است:
امروز سهشنبه ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۵ است. حوالی ساعت ۸ صبح خودم را به سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی میرسانم. با کمی معطلی به محل سخنرانی آیتالله هاشمی میرسم. در سالنی به نام “شهید مطهری”. علامهی یگانهی انقلاب. که هرچند خودش به تیغ کج فهمی جوانانی که از “اسلام” فقط افراطیگری را فهمیده بودند به شهادت رسید. ولی با خون خویش شاخصی شد برای مبارزه با افراطی گری به نام قرآن. به نام فرقان. و هر نام و پرچم مقدس دیگری. تا پرچم اعتدال علوی همواره بالا باشد. روحش شاد.
آغاز مراسم تلاوت قرآن است و پخش سرود جمهوری اسلامی. آقای دکتر طه هاشمی میزبان مراسم است. از افتخار خدمت به قرآن و عترت می گوید و از لزوم پیرایه زدایی از اسلام. از مسابقات قرآن دانشگاه آزاد می گوید. با سابقه ای ۲۳ ساله. از شیوه کتبی و شفاهی می گوید و از رده بندی دانشجو، استاد و کارکنان. آمار قابل توجه ای است و شایسته قدردانی از ایشان و پیشینیان.
دکتر میرزاده سخنران بعدی است. شخصیتی که هم از نوادر علمی است و هم از خبرگان مدیریتی. از درخواست آیت الله هاشمی برای برخورد علمی با قرآن می گوید و این را هم از خودش آغاز می کند با چند سوال فوق العاده غیر متعارف. سوالاتی نظیر وجه علمی اطلاع فرشتگان از خونریزی انسان تا چگونگی خواب اصحاب کهف و ماهیت شناسی قرآنی موضوع “انتقال جرم”. سوالاتی که هرچند برای حضار کمی غریب می رسد و زمزمه هایی را بلند میکند. ولی بهر صورت باب نوینی را باز می کند برای طرح سوالات علمی و کاربردی از درون قرآن. جالب است که طرح این سوالات مورد توجه همسر آیتالله هم قرار میگیرد. حیفم می آید حالا که نام خانم مرعشی را بردم ذکرخیری نکنم از بیش از نیم قرن مجاهدت و فداکاری. زنی که از نخستین روزهای ازدواج تا امروز پا به پای “مرد انقلابی” خویش ایستاده و قدمی پا پس نمی گذارد. زنی شجاع که صراحتش زبانزد است و صداقتش غیرقابل انکار. نه اینکه چون خودم یک زنم اینگونه بنویسم. واقعاً باور دارم اگر “عفت مرعشی” همسر “هاشمی” نبود. شاید “شیخ اکبر رفسنجانی” تا اینجاها نمی آمد. اگر تا امروز آیت الله سینه اش شده سپر پیکانها، بخاطر آن بود که مطمئن بوده همیشه از پشت سرش. که آنجا شیر زنی هست. که هم مرهم زخم هایش شود و هم سپر تیرهایش. و چه زیباست و عبرت آموز که هنوز هم با وجود تمامی دردهایش ثانیه ای “پیر انقلاب” را تنها نمی گذارد.
سخنران آخر روحانی خوش سیمایی به نام آیتالله ایازی است. آقای ایازی از تفسیرهای زندان نوشته قرآنی میگوید. از تفسیر سید قطب تا تفسیر هاشمی. آقای ایازی از تدوین یک رساله کارشناسی ارشد و یک پایان نامه دکترا بر پایه تفسیر قرآن هاشمی می گوید. ولی در نهایت هم به تاسف می گوید که چه باید کرد که حق این تفسیر بی نظیر به خوبی اداء نمی شود. جالب است مرحوم آیت الله معرفت(ره) در سال ۸۵ بالاتر ازاینها را گفتند. که تفسیر هاشمی تبلور خواست پیامبر(ص) درباره قرآن است. برای رسانیدن پیام بطون قرآن به مردم. ولی نمی دانم واقعاً چه حکمتی در میان است که با تمام این حرفها باز هم سالها می گذرد و پیام های قرآنی هاشمی بدست مردم نمی رسد؟. امیدوارم بعد از حرفهای مرحوم معرفت در سال ۸۵ و آقای ایازی در سال ۹۵، در سال ۱۴۰۵ هم نکوداشتی دوباره برگزار نشود که در آن باز هم گفته شود تفسیر قرآن هاشمی بی نظیر است ولی حق آن بدرستی اداء نمی شود؟!.
نوبت سخنرانان که تمام می شود نوبت سخنرانی آقای هاشمی می رسد. صندلی و میکروفونی آماده شده که ایشان به رسم معمول این سالها به سمتش نمی رود و ایستاده سخنرانی می کند. آیت الله ابتدا از فلسفه نزول قرآن می گوید و “معجزه کلام”. آقای هاشمی با هوشمندی به تاریخچه ای از معجزات می پردازد. از “معجزه حسی” ابراهیم و زنده شدن مردگان. تا عصای موسی و ید بیضاء. که جملگی حیرت افزودند و بر قدرت الهی گواه دارند. ولی معجزه قرآن معجزه برنامه زندگی انسانهاست. نه برای آنکه انسانها را به حیرت درآورد. بلکه برای آنکه مردمان را از حیرت به درآورد. آقای هاشمی به خوبی دریافته اعجاز اصلی قرآن در خارج از قرآن است. آنجا که وقتی پیام هایش به درستی به مردم برسد روزگار امتی را آباد می کند و اگر خدای نکرده در لابلای صفحاتش مکنون بماند آنگاه نوبت حیرت “بی قرآنی” می شود و بلای “بیحکمتی”. آقای هاشمی خوب می داند کتابی که آغازش به نام خداست. پایانش به نام مردم است. آیت الله به خوبی دریافته که اگر در “رب العالمین” بمانیم و به “رب النّاس” نرسیم. هرگز نه تنها به بطون قرآن نمی رسیم. بلکه شاید به آه پیامبرش(ص) هم گرفتار شویم که فرمود: وَقالَ الرَّسولُ یا رَبِّ إِنَّ قَومِی اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا (سوره فرقان، آیه ۳۰). و چه عقوبتی بالاتر از متروک ماندن قرآن در میان مردم!.
آقای هاشمی از معجزه قرآن درباره خودش هم می گوید. هم درباره افکارش. هم درباره زندانش. درباره افکارش می گوید که هر چه دارد از قرآن است. چه اعتدالش در مرام، چه عزّتش در میان مردم. درباره زندانش هم خاطره جالبی دارد. از شبی که تا صبح زیر شکنجه رفت تا بمیرد. ولی به زمزمه های قرآنی زنده ماند. زمزمه ای با همان آیه معروف ” إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ”. راز ماندگاری هاشمی در گذرگاههای سخت فقط و فقط همین پناهگاه است. پناهگاهی امن که اگر متوکل ش باشی و از ریا و فریبکاری با مردم بپرهیزی، آنوقت نتیجه اش می شود حرفی که آیت الله در پایان انتخابات ۹۴ زد. در واکنش به رأی تاریخی مردم که ” إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا “. تازه می فهمم معنی لبخندهای هاشمی را در مقابل تخریبها. که معنایش می شود؛ خصم اگر سنگ ببارد به سرم، نیست غمم!.
تا یادم نرفته یک نکته تاریخی را هم درباره زندان و آقای هاشمی بنویسم. که هر چند زندان برایش شیرین شد به عشق قرآن، ولی هرگز در طول بعد از انقلاب نه به بازدید از زندانی رفت و نه حکم به زندانی داد. آیت الله حتی زیر بار حکم ریاست قوه قضائیه نرفت. استدلالش هم خیلی جالب بود و خواندنی. که اگر من رئیس قوه قضائیه بشوم. تمام زندانی ها را آزاد می کنم. و این رشته امور را بهم می ریزد. البته زندان نرفتن آقای هاشمی بعد از انقلاب یک استثناء هم دارد. آنهم ملاقاتش با فرزند در زندان اوین بود. زندانی که شاید حکمتش را فقط خود ایشان بداند و بس!.
آقای هاشمی در ادامه صحبتهایش در نکوهش “دستبوسی” می گوید. ازاینکه خودش، بدش میآید و دیگران هم خودشان می دانند. من خودم شاهد عینی یکی از این نکوهش ها بوده ام. که وقتی نوه ی خردسال یکی از بزرگان به دیدار ایشان آمده بود. آن روحانی با معرفت از روی ارادتمندی گفت آقای هاشمی اگر اجازه بدهید این کودک می خواهد دست شما را ببوسد!. و آقای هاشمی با نگاه تلخی جواب داد چرا به بچه ها دست بوسی یاد می دهید؟. مگر ما نخوانده ایم و لاتدع من دون اللّه ما لاینفعک و لایضرک (سوره یونس، آیه ۱۰۶)
حرف آخر آقای هاشمی حرف اعتدال است. حرف بی افراطی. چه در شادی چه در غم. چه در پیروزی چه شکست. آقای هاشمی به دانشجوها می گوید امّا روی سخنش با همه است. که نه در پیروزی ها چنان غرّه شوند و از تلاش دست بردارید و در باد بُرد بخوابند و نه در شکست ها چنان “غم باد” بگیرند که فکرکنند دنیا به آخر رسیده است؟!. این حرف آقای هاشمی مصداق کردار خودش است. که نه از شکست ۸۴، گوشه گیر شد و نه از پیروزی ۹۴ به عرش رفت. هاشمی سیاستش را عین دیانتش کرده. فراخ و فراتر از فراز و نشیبها. اینگونه شاید بجایی رسیده که هر چه رشته علیه ش می سازند به اشارتی پنبه می شود. که هاشمی به نیکی از قرآن آموخته است. راه جلب محبت خدا از توجه به نظر مردم می گذرد. فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ (آل عمران، آیه ۱۵۹).
روایت مصلحت همچنان باقی است….