در حالی که آمریکا از توافق هستهای فرار کرده و اقدامات امنیتی و نظامی را در کنار فشارحداکثری اقتصادی بر ایران در پیش گرفته است، این سوال مطرح میشود که آیا باید ادعای مذاکره آمریکا را باور کرد و اصولاً چنین امری به نفع ایران است؟
به گزارش جوان فردا به نقل از تسنیم اروپا و آمریکا موج جدیدی از فشارها را علیه ایران آغاز کردهاند. آمریکاییها در این زمینه ابزاری نمانده است که در قبال ایران استفاده نکرده باشند. از تحریمهای اقتصادی گرفته، تا اقدامات و تهدیدات امنیتی و ترویستی. حتی در زمینه ایجاد محدودیت در زمینه رفت و آمد اتباع ایرانی به این کشور و واردات دارو به ایران چیزی کم نگذاشتهاند. اروپاییها هم معمولا چشم و گوششان به دهان واشنگتن بوده است.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا پس از رسیدن به مسند قدرت در کاخ سفید، توافق هستهای را که حاصل سالها مذاکره فشرده بین ایران و ۶ کشور دیگر بوده قربانی بازی انتخاباتی و سیاست داخلی خود در آمریکا کرد. او با نادیده گرفتن مواضع دیگران، پشت به دنیا کرده و به طور یکطرفه از برجام خارج شد. او به همان میزان بسنده نکرد. روز به روز به تحریمها علیه ایران افزود و نهادهای ایرانی را در انواع و اقسام لیستهای سیاه قرار داد. جدیدترین اقدام آمریکا ترور شهید سپهبد سلیمانی و تهدید برای هدف قرار دادن ۵۲ سایت از جمله اماکن فرهنگی ایران بوده است.
جالب است در همین بحبوحه همین کشورهایی که ایران را تهدید کرده و امنیت آن را به مخاطره میاندازند و به قول خودشان به مردم ایران «گشنگی» میدهند، الان سخن از گفتگو به میان میآورند.
اگر هدف گفتگو و مذاکره است، پس تحریم، ترور و تهدید به چه معناست؟ آیا پیش از این گفتگویی صورت نگرفته بود؟ برجام نتیجه چند دور و ساعت از مذاکرات دشوار و فشرده مقامات ایرانی و کشورهای قدرتمند جهان نبود؟ داستان درخواست مذاکره آمریکا به مانند فردی است که چک داده و بعد از مدت زمان کمی معلوم شده است که چک او بلامحل است. الان همان کلاهبردار اصرار به معامله با همان دسته چک را دارد. آیا عقل سلیم این را میپذیرد که از یک فرد کلاهبردار که چندین بار امتحان خود را پس داده است و الان هم رجزخوانی و خرابکاری میکند، دوباره چک دیگری قبول کرد؟
جالب است که اروپاییهایی که خودشان در هر سیاستی دنبال رو و همراه آمریکا بودهاند و خلف وعده کرده و به تعهداتشان پایبند نبودهاند تلاش دارند که نقش میانجی و ریش سفید را بازی کنند. معمولا کسی ریش سفیدی میکند که حداقل میزانی از صداقت، عدالت و خوش نامی و خوش حسابی از خود به جای گذاشته باشد. با وضعیت فعلی، اروپا حتی به اعتراف مقامات و کارشناسان اروپایی، نه اعتباری برایش باقی مانده و نه خوش نامی. اتفاقا اروپا برای مذاکره با خودش هم نیازمند به میانجی است، چه برسد به اینکه خودش در کسوت میانجی ظاهر شود.
بدقولی اروپاییها فقط محدود به برجام نمیشود. در زمان جنگ ایران و عراق، اروپا به کمک صدام حسین، دیکتاتور معدم عراق شتافت. در مقطعی دیگر و در سال ۲۰۰۳ ایران و سه کشور اروپایی به تفاهمی درباره برنامه هستهای ایران دست یافتند که آن زمان هم ایران به تعهدات خود عمل کرد، اما اروپا شانه خالی کرد. ضمن آن که اروپاییها همواره در قبال موضوعات دفاعی ایران و سیاست منطقهای آن با آمریکا همنظر بودهاند و موافق فشار بر ایران هستند.
علاوه بر موارد فوق دلایلی متعددی وجود دارد که چرا مذاکره با آمریکا به نفع ایران نیست، بلکه بالعکس منتفی دانستن مذاکره با آمریکا به نفع ایران است. ورود ایران به هر گونه مذاکره ناپخته با آمریکا، مهر تاییدی و چراغ سبزی به واشنگتن برای نقض عهدهای آتی خواهد بود. یعنی اینکه هر بار مذاکرهای صورت گرفت، آمریکا بدون ترس از عواقب عهدشکنی میتواند یکجانبه از توافقات رویگردان باشد.
دوم اینکه، چشم دوختن به مذاکرات، کشور را معطل کرده و آن را در حالت انتظار نگه میدارد و بدون اینکه امور عادی که حتی به مذاکرات ارتباطی ندارند لنگ این موضوع میشوند و این آسیب بزرگتری به کشور وارد میکند.
سوم اینکه، آمریکا نمونه دیگری در مذاکرات و آن هم با کره شمالی دارد. بهتر است یک نیم نگاهی به مذاکرات واشنگتن و پیونگ یانگ بیندازیم که الان در چه وضعیتی قرار دارد. الان طرفین از میز مذاکرات به تهدید علیه هم رسیدهاند. چرا باید با صرف هزینه راهبردی، دوباره متحمل یک ضرر راهبردی دیگر شد؟
چهارم اینکه، آنچه آمریکاییها و نمایندگان اروپاییآن بخصوص انگلیس به دنبال آن هستند متنی است که ایران در آن به عبارتی بنویسد «تسلیم» و زیر آن را امضا کند. اظهارات اخیر برایان هوک، نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور ایران درباره هرگونه مذاکره و توافق با ایران به صراحت چنین موضعی را نشان میدهد. هوک گفت که ایران حق داشتن غنیسازی را ندارد و باید در زمینه منطقهای و دفاعی هم تسلیم شود. اظهارات هوک، به مانند ۱۲ شرطی که مایک پامپئو، وزیر خارجه آمریکا پیشتر ارائه کرده بود، فقط یک چیز را کم دارد؛ اینکه ایران علاوه بر پذیرفتن مفاد فوق، دستهای خود را هم بالا ببرد.
قطعاً در این گزاره شکی نیست که هدف آمریکا از مذاکره با ایران، تضعیف این کشور و نه تقویت آن است. طبیعتاً آمریکا و دوستانش از هر ابزار و روشهای مختلف برای خالی کردن زیر پای ایران استفاده خواهند کرد. بنابراین زمانی که حریف تهی کردن قدرت راهبردی شما را در نظر دارد، در این خصوص باید با احتیاط و حساسیت بالایی عمل کرد و نباید با دیده و عینک خوش بینی به آن نگریست. زمانی که آمریکا ابتدا میپذیرد گفتگو کند و به توافق موقتی برسد، اما در پی اعتراضات داخلی پاپس میکشد و میگوید الان زمان مذاکره نیست، گویای چه واقعیتی است؟ اینکه میگوید باید منتظر ماند و پس از فشار بیشتر بر ایران، وارد گفتگو شد یعنی چه؟ پر واضح است که آمریکا نه دلش به حال ملت و دولت ایران سوخته است، بلکه در تلاش است جیب ایران را بیش از پیش خالیتر کند. برای او اهمیتی ندارد که تحریم چه بلایی سر کودکان مبتلا به بیماری پروانهای میآورد یا اینکه رفاه مردم کاهش پیدا میکند؛ آنچه برای واشنگتن مهم است گرفتن امتیازات بیشتر از ایران و ضعیفتر شدن ایران است و لاغیر. چرا باید وارد مذاکراتی شد که هدف نهایی آن ضعیفتر کردن خود است؟
نکته دیگر اینکه، مذاکره زمانی مناسب است که از موضع قدرت و قوت به آن وارد شد و لازمه آن قویتر شدن کشور با تکیه به حمایت و قدرت مردمی و ظرفیتهای داخلی است. مادامی که چنین شرایطی مهیا نباشد و سیگنالها و ارادهای که از سوی مقامات کشور به خارج ارسال میشود، از سر قدرت متکی بر مردم و ظرفیت داخل نباشد، دشمن تلاش کند شما را در موضع پایینتری قرار دهد، ورود به معامله و مذاکره یک اشتباه راهبردی خواهد بود.