امروز : جمعه 21 آوریل 2023
تاریخ : 2023/04/21 - 7:46 ذخیره فایل ارسال به دوستان

صیاد بی رمق دنبال صید بی رمق‼️

♦️صیاد بی رمق دنبال صید بی رمق‼️ نویسنده :    یک صیاد به نام جان، همیشه در فکر صید بود. او به دنبال صید حیواناتی بود که می‌توانست با آن‌ها پول دربیاورد. اما یک روز، در حالی که در جنگل بود، با یک دانشمند آشنا شد. دانشمند به جان گفت: “آیا تا به حال به […]

♦️صیاد بی رمق دنبال صید بی رمق‼️

نویسنده :   

یک صیاد به نام جان، همیشه در فکر صید بود. او به دنبال صید حیواناتی بود که می‌توانست با آن‌ها پول دربیاورد. اما یک روز، در حالی که در جنگل بود، با یک دانشمند آشنا شد.

دانشمند به جان گفت: “آیا تا به حال به این فکر کرده‌ای که به جای صید حیوانات بی ثمر و ضعیف و بی رمق ، به دنبال صید سلامتی و آرامش خودت و جامعه بگردی؟”

جان در ابتدا شگفت‌زده شد لجبازی را پیش گرفت ، اما صیاد در سایه صیاد را بسوی انتخاب صید خوب هدایت می کرد .سپس به این فکر افتاد که این یک ایده خوب است. او شروع به تحقیق درباره راه‌های بهبود سلامتی وجامعه خود کردودر یک مقطع از زمان، با تغییر رژیم غذایی و ورزش منظم، سلامتی خود را بهبود بخشید.
ولی صیاد چون لاشخور بود سخن دانشمند را زود از یاد برد .
از آن زمان به بعد، جان با چشم بسته به دنبال صید حیوانات بی رمق و بی روح بود. او به دنبال صید سلامتی و آرامش خودش وجامعه نبود و به جای اینکه ،به دنبال سلامتی و رفاه خودش وجامعه اش باشد ،به دنبال پول با صید حیوانات حرام گوشت می گشت .
روزی فرا رسید صیاد دچار بیماری شدید شد در پیش خود می گفت جه غلطی کردم که سخنان دانشمند را گوش ندادم . یکی از همراهان خود را دنبال دکتر فرستاد به هر دکتری مراجعه کردند گفتند بروید دنبال فلان دانشمند ، رفتند دانشمند را بافتند ماجرا را گفتند دانشمند گفت من ،صیاد را در وقتش نصیحت کردم ولی گوش شنوا نداشت امروز بیماری او خود بینی برتر بینی و لجبازی است وچشم بسته دنبال صیدهای بی رمق و بی روح بود و لاشخوری اورا دچار این بیماری کرده است

دانشمند این اشعار را به عنوان‌نسخه صیاد لاشخور نوشت

روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر

هوای یار دگر دارم و دیار دگر

به دیگری دهم این دل که خوار کرده تست

چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است

به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر

خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم

به فکر صید دگر باشد و شکار دگر

خموش وحشی از انکار عشق او کاین حرف

حکایتیست که گفتی هزار بار دگر

به وادیی که مروت پناه صیاد است

به خواب رفتن آهو نگاه صیاد است

خوش است دام رهایی نمای صید شکار

دل دویده ما صیدگاه صیاد است

به غیر سایه مژگان گریز گاهی نیست

گشاد تیر قضا با نگاه صیاد است

فسون دام چه حاصل شکار دل هنر است

ز خود رمیدن آهو گناه صیاد است

به دام عشق که تسلیم جوهر پاک است

تپیدن دل ما عذر خواه صیاد است

توان ز گردش آیینه فلک دیدن

تمام روی زمین خوابگاه صیاد است

سواد دیده صید است حلقه فتراک

جنون قلمرو چشم سیاه صیاد است

ندیده صید سبکروح دام و فتراکی

غبار گشتنم اول نگاه صیاد ا ست

دل رمیده ما را به دام حاجت نیست

غزال شوخ جنون گرد راه صیاد است

گناه عشق چه باشد به کار بیخبران

چو صید رام نگردد گواه صیاد است

گل همیشه بهار شکفته دل ماست

قفس که سایه طرف کلاه صیاد است

ضعیف نالی دلداده ای چه می دانی

ز دام جستن این صید آه صیاد است

زیاد زلف تو شبگیر می رود به شکار

غبار دام تو شبها پناه صیاد است

فریب دام و قفس کارزوی دل نکند

اسیر این همه فکر تباه صیاد است

صیاد جان لاشخوری را ادامه بده دیگر عمرت به پایان رسیده است هرچند نفس نفس می کشی ‼️

دانشمند زمان

ارسال دیدگاه