امروز : پنجشنبه 28 دسامبر 2023
تاریخ : 2023/12/28 - 6:34 ذخیره فایل ارسال به دوستان

داستان شبانگاهی

در مقطع فوق لیسانس استادی داشتم که بسیار با سواد و البته بد اخلاق بود. یکی از دانشجویان که بسیار کم سواد و دیر فهم و در عین حال جوان و جاه طلب ( به همه میگفت دکتر ! تا خودش را دکتر صدا کنند) بود، با یک نمره می توانست به معدل ١۴ برسد […]

در مقطع فوق لیسانس استادی داشتم که بسیار با سواد و البته بد اخلاق بود.
یکی از دانشجویان که بسیار کم سواد و دیر فهم و در عین حال جوان و جاه طلب ( به همه میگفت دکتر ! تا خودش را دکتر صدا کنند) بود، با یک نمره می توانست به معدل ١۴ برسد و برود برای پایان نامه.

استاد سالخورده ما به هیچ عنوان زیر بار نمی رفت.
من علیرغم میل باطنی به سراغ این استاد محترم رفتم و گفتم ایشان پسر خوبیست و فقیر است و اینجا اجاره منزل ندارد( دانشگاه در محله گرانی بود).

با همه احترامی که ایشان برای من قائل بود حرفی زدکه بعدها عمق انرا فهمیدم.
ایشان فرمود : ترکیب بی سوادی و جاه طلبی و فقر می تواند فاجعه به پا کند، تو از کجا میدانی که این ادم در اینده به پست و مقام مهمی نرسد؟
بگذار تو و من عامل این فاجعه نباشیم…

ارسال دیدگاه